یکی از مهمترین کارکردهای کافه ها در کلان شهرهای امروز پر کردن بخشی از زندگی روزمره شهرنشینان و شهروندان است. کافه در فرهنگ زندگی روستایی وجود و معنایی ندارد، و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زندگی شهری است که موجبات شکل گیری و گسترش کافه ها را فراهم کرده است. در زندگی روزمره شهری، ما همواره با مجموعه ای از نیازهای گوناگون مواجه هستیم، که این نیازها باید توسط نهادها، سازمان ها و مؤسسات پاسخ داده شود. یکی از این نیازها در شهرهای بزرگ دست یافتن به فضاهایی برای برقراری ارتباط، دیدار، شکل دادن به مناسبات اجتماعی، عضو شدن در شبکه های اجتماعی و در عین حال دسترسی به منابعی برای تولید لذت و پر کردن اوقات فراغت است. کافه ها در کلان شهرهای امروز این نیازها را به شکل های مختلفی پاسخ می دهند.
شهروندان امروزی در گذشته فضاهای مختلفی برای تعامل و گرد آمدن یا دوری از تنهایی در اختیار داشتند؛ برای مثال، در گذشته حمام های عمومی یکی از فضاهای شهری بود که در آن شهروندان همدیگر را ملاقات می کردند، و برای ساعتی با هم به گفتگو می نشستند و اخبار و اطلاعات را مبادله می کردند، و مهم تر از همه، فضایی کاملاً صمیمی، دلنشین و خصوصی را تجربه می کردند. امروزه برخی از این حمام های عمومی مثل حمام چهار فصل در اراک به جا مانده و به صورت موزه درآمده اند. این حمام ها ویژگی های بی مانندی داشتند. ابتدا این که در این حمام ها یک فضای کاملاً صمیمانه وجود داشت که اتفاقاً مانند کافه های امروز، در آن قلیان و چای و وسایل پذیرایی مهیا بود؛ و به دلیل این که در آن جا افراد صمیمانه تر بودند، امکان شکل گیری صمیمیت بیشتر بود. همچنین حالت نشاطی که بعد از استحمام به انسان دست می دهد، در آنجا فضای مفرحی را فراهم می کرد و دیگر اینکه حمام ها در درون در محله ها قرار داشتند؛ از این رو افراد آشنا همدیگر را ملاقات می کردند، و معمولاً فضایی شکل میگرفت که صمیمیت و هم صحبتی و همنشینی به بالاترین حد خود می رسید. اما امروزه دیگر این حمامهای عمومی وجود ندارند، و طبیعتاً باید فضاهای دیگری به وجود بیاید تا افراد در چهارچوب زندگی روزمره خود بتوانند بخشی از وقت خود را به همنشینی و هم صحبتی با دوستان و آشنایان خود اختصاص دهند. کافی شاپ ها به نوعی حمام های عمومی مدرن و پست مدرنی هستند، که در آن اشکال مهمی از صمیمیت و پر کردن اوقات فراغت و ساعاتی از زندگی روزمره و کارکردهای فرهنگی دیگر مثل توزیع اطلاعات و کسب خبر و مبادله عواطف و احساسات در آن صورت می گیرد.
البته کافی شاپ ها در چهارچوب زندگی روزمره شهرنشین امروزی به نوعی وجه نمادین دارند؛ یعنی به نوعی به زندگی روزمره فرد شهرنشین هویت و معنای خاص می دهند. فردی که به کافی شاپ می رود نوعی برچسب مدرن بودن یا جوان بودن به کلیت زندگی روزمره خود می زند. درست مثل این که ما تئاتر برویم، یا موسیقی خاصی گوش دهیم، یا کتاب های خاص بخوانیم. کافه رفتن هم به نوعی یک ذائقه یا سلیقه برای گروه های اجتماعی کافه رو به حساب می آید؛ به ویژه که نوع کافی شاپ در تعیین این سلیقه تأثیر گذار است، و از طریق این کافه رفتن شهرنشینان به نوعی زندگی روزمره خودشان را به عنوان افرادی دارای «تشخص اجتماعی» خاص تعریف می کنند. مهم تر این که خود فرد در زندگی روزمره اش احساس می کند دچار تکرار و روزمرگی نشده است. درست است که کافه رفتن روزانه هم به نوعی تکرار تبدیل می شود، و به حالت روزمرگی در می آید، اما کافه رفتن مرحله بالاتری از سایر فعالیت های روزمره به حساب می آید.
کافه رفتن عملی است که خود فرد آن را انتخاب کرده، و عاملیت فرد در آن تأثیرگذار است. در کافه فرد تجربه های مختلف روان کاوانه، زیباشناسانه، جامعه شناسانه و انسان شناسانه ای به دست می آورد. این تجربه ها از تعامل ساختار کافی شاپ ها و عاملیت افراد کافه نشین شکل می گیرد؛ از این رو نباید روزمرگی در کافه ها را صرفاً به صورت عملی بیهوده دانست. همه اینها باعث می شود که رفتن به کافه اتفاقی متفاوت در زندگی روزمره فرد باشد. ضمن اینکه فرد گاهی از کافه رفتن به عنوان یک موقعیت اجتماعی فرهنگی استفاده می کند، تا نه تنها به نحو ایجابی از بخشی از معنای مورد نیاز زندگی یا فردیت خود را دنبال کند، بلکه به طور سلبی نشان دهد که چه جاهایی نمی رود، و به نوعی با انتخاب کردن کافه به جای مکان های دیگر برای خود یک قلمرویی تعریف می کند. مثلاً خیلی از جوانان ترجیح می دهند به جای مهمانی رفتن همراه با خانواده، با دوستان خود به کافه بروند. به نوعی اینجا، کافه یک جایگزین یا راه حل دیگری است برای دور شدن از شبکه خویشاوندان.
ما در کافه اهالی برای شما فضایی را فراهم کرده ایم تا تجارب خود را در زندگی روزمره تان ارتقا دهید.